قسمت اول Fumetsu no Anata e رو پریروز دیدم و امروز ریواچ کردم. انتظار نداشتم که دوباره بتونه احساساتمو خراش بده ولی خب...
I,m in pain (':
به قول یه نفر حالا که اتک تموم شده اومدیم یه نفس راحت بکشیم و از دپرسی در بیایم. ولی این انیمه میگه نه:/
قسمت اول Fumetsu no Anata e رو پریروز دیدم و امروز ریواچ کردم. انتظار نداشتم که دوباره بتونه احساساتمو خراش بده ولی خب...
I,m in pain (':
به قول یه نفر حالا که اتک تموم شده اومدیم یه نفس راحت بکشیم و از دپرسی در بیایم. ولی این انیمه میگه نه:/
قرار گذاشته بودم هر سال، بین روزای بهار، امروز برام خاص باشه. مثل یه روز خوش شانسی. روزی که از دقیقهی صفر تا بیست و چهارش خوشی باشه و خوشی.
نه چون یه سال بزرگتر میشم. نه چون یه روز به مرگم نزدیکتر میشم و نه چون یه روز از عمرم کمتر میشه.
بلکه چون امروز یه نسخهی جدید از منه قبل بوجود میاد و قراره تو سال آینده حسابی آپکرید بشه و گرمی و سردی ببینه. منم که از تغییر حسابی استقبال میکنم.
هعی روزگار...حیف شیش سال پیش همین موقعها پام شکست و فهمیدم که چه قدر روز نحسیه. حیف که پارسال همه فراموشش کردن و امسال خودم خرابش کردمD':
آممم. اولین باری نیست که واسش پست میذارم اما اولین باریه که میخوام برای خودم مفید باشه.
امسال یه پیشرفتایی داشتم. تو نوشتن رمانم و پرورش ایدههای جدید، درک کردن خودم و احساساتم، بهبود رابطم با اطرافیانم و البته پسرفتهایی هم بود و هست. مدتی به این فکر میکردم که شاید خودمو گم کرده باشم، یه روزایی از اهدافم دور بودم و از دستشون دادم و بعضیاشونو رها کردم. در کل هنوز جا دارم که تغییر کنم!
و خلاصه اینکه ~ !HBD to me
.
.
.
پ.ن1: اشکال داره که به جای کیک تولد از خانوادهی گرام پیتزا خواستم؟:/
پ.ن2: فکر میکنین چیزی خوشمزهتر از آب انبه و کیک شکاتی وجود داره؟ درست فکر میکنین! پیتزا خوشمزه تره-.-
صدای رعد و برق پی در پی به گوش میرسید و سکوت جنگل را درهم میشکست. در آن میان باران همچون تازیانه بر سرو روی مرد فرود میآمد. او در میان فریاد گوش خراش آسمان، با لباسهای پشمی و ضخیمش که خیس و سنگین شده بود، به سمت چلو حرکت میکرد. آرام و خونسرد، با چهرهای سخت، به دنبال بوی آشنا و تندی راه میرفت.
بوی خون.
زمانی که پوتینش بر روی سطح نرمی فرو رفت، به خود آمد و پایین پاهایش را نگاه کرد. ماه در آسمان نبود اما گلهای سرخ که بخش زیادی از زمین را پر کرده بودند به روشنی در برابر چشمهایش خود نمایی میکردند. ناگهان آسمان غرید و مرد زیر نور لحظهای رعد و برق، شخصی را دید که بی حرکت در میان گلهای سرخ دراز کشیده بود. تاریکی به فضا بازگشت و صدای قطرات باران دوباره فضا را پر کرد.
او در سکوت بر زمین زانو زد و بی توجه به خارهایی که درون زانویش فرو میرفت، بدن بیجان دخترک را در میان بازوهایش بلند کرد. بریدگی عمیقی از شانهی چپ تا کمرش کشیده شده بود. پوست رنگ پریدهاش سردتر از هوای بارانی بود و لباس ابریشمی سپید رنگش به رنگ گلهای سرخ در آمده بود. تار موهای سیاهش را از جلوی صورتش کنار زد و رد خون را از گوشهی لبهای او پاک کرد. مرگ در میان دشت گلهای سرخ، دقیقا همان چیزی که همیشه خواهانش بود.
گلهای اطراف او لگد شده بودند. گویی گروهی آنجا حضور داشتند. مرد سر بلند کرد و به آتش مشعلهایی خیره شد که همانند نقطههایی از نور درون جنگل گم و به سمت دهکده میرفتند.
- «همونطور که از انسانهای انتظار داشتم. بی رحم و بی ملاحظه.»
صدای کنجکاو ناتالیا در میان باد و باران به وضوح به گوشهایش میرسید. انگار که درون سرش حرف میزد. او روبرویش خم شده و با چشمهای سرخ رنگش به جنازهی دخترک خیره بود. باران به جای آنکه بر پوستش برخورد کند از بدن ماتش عبور و بر روی زمین میافتاد. او روحی بیش نبود و از جسم بویی نبرده بود. لمس نشدن توسط باران تنها یکی از کارهایی بود که از پسش برمیآمد.
ناتالیا آهی دروغین کشید و راست ایستاد. «حتی به همنوعشون رحم نکردن.» از گوشهی چشم نگاهی به مرد انداخت. سردی بر چهرهاش سایه افکنده بود. ناتالیا محتاطانه پرسید:«میخوای نفرینشون کنم؟»
به محض آنکه کلمات از دهان او خارج شد، فضا دوباره روشن شد و به دنبال آن آسمان برای بار هزارم در آن شب غرید. نور، چند ثانیه چهرهی رنگ پریدهی جنازه را روشن ساخت.
مرد دختر را بر روی بازوهایش بلند کرد و همانطور که در جهت مخالف ناتالیا حرکت میکرد زمزمه کرد:«هر کاری دوست داری بکن.»
احتیاط از چهرهی ناتالیا محو شد و ذوقی وصف ناشدنی در آن پدید آمد. او لبخندی به پهنای صورتش زد:«پس وقت یه کشتار دست جمعیه!» با قهقهای بلند دستهایش را از هم باز کرد، دور خود چرخید و بلندتر گفت:«بالاخره ما هم میتونیم جسم داشته باشیم!» او همانند سایهای سیاه، در میان باد و بارانی که از لمس او عاجز بودند شروع کرد به رقصیدن.
رقصی برای پیروزی.
.
.
.
.
پ.ن1: بعد از 5 روز فکر بالاخره این متنو پدید آوردم...زمان زیادیه:/ خب ایدش یهویی به ذهنم زد و تصمیم گرفتم دور نندازمش. بعد از این اتفاق اون دهکده به جایی برای ارواح و شیاطین تبدیل میشه تا بیان و با دزدیدن جسم آدما برای خودشون یه زندگی جدید بسازن. هنوز ایدهی کاملی نیست و قطعا در آینده تغییرات زیادی میبینه. ولی خب...این مقدمش بودD:
پ.ن2: همونطور که نمیدونین از اول عید تا الان خونه سازی داشتیم. (از اونجایی که شکستن دیوار و نصب پنجرههای گنده به علاوهی چوب و کاغذ دیواری زدن، در حیطهی کاریمون بود، حتمالا بازسازی کلمهی درست تری باشه) نمیگم به خاطر همین کم پست میذارم و به کسی سر نمیزنم، خیر. اما اینم تو محویدنم تاثیر داره#.#
پ.ن3: یادتونه بین جادوگر و قاتل گیر افتاده بودم؟ قاتل رو خریدم. و واقعا ازش راضیم! کافیه دشمنو تنها گیر بیارم...دروشون میکنمXD
1. اولین انیمهای که دیدین چی بود؟
از اونجایی که حافظهی خوبی ندارم دقیقا یادم نمیاد. اما شارلوت، هایکیو و اسرافیل پایانی از اولین انیمههایی بودن که رسما به نام انیمه دیدم.
2. اولین کراش انیمهایتون؟
معتقدم برای اینکه از یه اثر لذت ببرم باید یه شخصیت مورد علاقه داشته باشم به خاطر همین تو هر انیمهای حداقل از یه نفر خوشم میومد. اون اولا میکا از اسرافیل پایانی برام جایگاه ویژهای داشتD':
3. انیمهای هست که دوسش داشته باشید اما امتیاز پایینی داشته باشه؟
B the beginning با امتیاز اگه اشتباه نکنم 7.2 در کل امتیاز بدی نیست اما به نظرم حقش چیزی مثل 8 بود. چون هم اکشنش عالی بود هم داستان و مخصوصا آرتش.
4. تصمیم دارین امسال چه انیمههایی رو ببینین؟
آممم. لیست بلند بالایی دارم که بعضیاشم واسه پارساله.
مثلا Tsubasa Chronicle که یه ساله فصل اولشو نیمه کاره ول کردم و هنوز ادامش ندادم. قدیمیه و از آرت استایلش زیاد خوشم نمیاد اما داستانشو خیلی دوست دارم.
تخم مرغ عجایبم که واسه همین چند وقته و عاشق آرتش شدم.
Mushoku Tensei تعریفشو خیلی شنیدم و شیش قسمتشو دانلود کردم اما هنوز سراغش نرفتم.
سری مونوگاتاری هم تو لیستمه و به خاطر کلیپای کوتاه و باحالی که ازش دیدم خیلی دوست دارم سرش برم.
و سری fate که همه جا تعریفش هست و اونطور که شنیدم و دیدم فایت و آرت محشری داره.
*وی هیج ایدهای ندارد که چه زمانی قرار است این همه را تماشا کند*
5. آزاردهنده ترین شخصیت انیمهای که میشناسید کیه؟
ریومن سوکونا!
از اوناییه که در عین حال هم عاشقشم و هم میخوام مشت بکوبم تو صورت کوفتیش:/
و راحیل یا راشل از برج خدا.
از اون مدلاست که میخوام خفش کنمD:
*وی دلایل این بشر را درک میکند و از اینکه همچین شخصیت منفی پر قدرت و بی رحمی در داستان قرار دارد سپاس گزار است، اما با منطقش مخالف میباشد!*
6. انیمهی مورد علاقتون؟
در هر بازهی زمانی من یه انیمهی مورد علاقه پیدا و دمار از روزگار فن آرت و فکت و کوفت زهرمارش در میآرم. پس نمیتونم فقط یکی رو انتخاب کنم-.-
چند ماه پیش موب سایو 100 مورد علاقم بود. بعد جاشو به وینلند ساگا داد، بعد برج خدا(400 چپتر از مانهواشم خوندم) و در این لحظه جوجوتسو کایسن در صدر جدول قرار داره!~
7. انیمهای که هیچوقت نمیخواید ببینید؟
احتمالا انیمهای که محتواش به دردم نخوره و یا خیلی طولانی باشه.
مثل جنگ غذاها و وان پیس.
8. یه انیمه که شدیدا با احساساتتون بازی کرد؟
کیزونائیور و نسیمی از فردا با اون چند ضلعیهای عشقی مزخرف و در عین حال دوست داشتنی و البته اعصاب خورد کن.
آکامه گا کیل با پایانش(':
aldnoah zero به خاطر بدبخت کردن بچم اسلین و پایان مسخرهای که براش در نظر گرفتنTT
9. شخصیت انیمهای زن مورد علاقتون؟
نمیتونم فقط یکی رو بگم چون خیلی زیادن! خلاصه اینه که:
نوبارا و ماکی از جوجوتسو کایسن*-*
ساشا و میکاسا از اتک3>
همینطور آکامه از آکامه گا کیل!(از وقتایی که جدی یا گشنه باشه خوشم میاد:/)
میرای از فراتر از محدودیت، دختر کیوتمTT
و صد در صد وایولت از وایولت اوراگاردن^^
اینا در ردهی اول قرار دارن!
10. شخصیت انیمهی مرد مورد علاقتون؟
این یکم زیادتره پس خلاصهتر اینه که:
چویا و آکو از BSD. دازای هم خوبههااا ولی چویا رو ترجیح میدم!
یاتو از نوراگامی هم یه دورهای سلطان قلبم بود~
البته بعضی کاراکترا هستن که مورد علاقمن و نسبت بهشون احساس مادرانه دارم(جوری که باید ازشون محافظت کنم!) مثل آتسوشی، هیناتای کله هویجی، یوجی بچهی نازنینم و همچنین سلین بچه بدبختم که هرچی فلاکت بود رو انداختن رو شونههاش.
گوجو با اون چشمای خوشگل و اخلاق رو مخش.
سوکونا هم میتونم تو این لیست قرار بدم اما احساسم نسبت بهش با بقیه متفاوته. آمممم چطور بگم. فکر میکنم خفن و جذابه. خیلی دلم میخواد اگه یه روز دیدمش باهاش یه عکس داشته باشم. اما مطمئنم اونقدر آزاردهنده هست که مشت بزنم تو صورتشD;
11. غم انگیز ترین صحنهی مرگ براتون توی کدوم انیمه بود؟
*اسپویل از کلاس آدم کشی*
مرگ کورو سنسی(':
اولین انیمه و مرگی بود که باهاش گریه کردم و خب خیلی دردناک بود!
12. کدوم انیمه بهترین صحنههای مبارزهای رو داره؟
تقریبا همه جواب این سوالو گفتن اتک و بی راه هم نمیگن! جواب منم اتکهD:
بعد از اون میتونم کابانری دژ آهنی، موب سایکو100، وینلند ساگا و جوجوتسو کایسن رو قرار بدم!(دارم به ترتیبی که این انیمهها رو دیدم میگما، درواقع من از فایتای همشون لذت بردم و همین کافیه! نیازی به طبقه بندی نیست!!!)
13. یه نقل قول از انیمهی مورد علاقتون بگین؟
اشکالی نداره گریه کنی، اشکالی نداره فرار کنی. فقط تسلیم نشو!
- بابابزرگ زنیتسو
نمیدونم موقع مرگ چه حسی بهم دست میده، ولی نمیخوام از راه زندگیم پشیمون بشم!
- ایتادوری یوجی
من احمق نیستم، فقط تنبل تر از اونم که نشون بدم چه قدر باهوشم.
-هوتارو
*هیوگا رو فقط یه قسمت دیدم اما این با شخصیت به شکل عجیبی همزاد پنداری میکنم، شاید چون تنبلیشو درک میکنم. شاید چون خودمم تنبلم...*
14. کدوم انیمه بهترین موسیقی رو داشت؟
موسیقی متن و اوپنینگ و اندینگای اتک هیچوقت برام تکراری نمیشن.
در کل اکثر انیمههایی که دیدم موسیقی خفنی داشتن و خب نمیتونم همشونو نام ببرم.
15. دوست دارین با کدوم شخصیت انیمهای برید خرید؟
گوجو و ساشا!
البته نوبارا رو به هردوشون ترجیح میدم!
البته اگه بشه دوست دارم یه بار با تاماکو هم خرید کنم~
16. شخصیتی هست که دوست داشته باشی بکشیش؟
سوکوناD:
*وی با این کاراکتر در یک رابطهی نفرت-عشق به سر میبرد*
17. انیمهای هست که هنوز نیومده و خیلی منتظرشین؟
سینمایی و فصل دوم جوجوتسو.
همینطور بخش دوم فصل چهارم اتک( هنوز بخش اولشو ندیدم، منتظرم بیاد همشو باهم ببینم)
چینسامن! چون تعریفشو خیلی شنیدم.
فصل سوم نوراگامی و اسرافیل پایانی.
و فصل سوم دکتر استون.
18. شخصیتی هست که دوست داشته باشید بیاریدش خونه؟
نوبارا، میرای و وایولت3:
.
.
.
.
و پایان چالش!
فکر میکنین خودم کشتم تا نوشتمش؟؟ سخت در اشتباهید! آسون تر از چیزی بود که انتظار داشتم:/
خلاصه اینکه بعله از نوشتن این چالش که از اینجا شروع شد لذت بردیم! سپاس از ریحانه، زینب، ناستاکا و آرورا که دعوتم کردن*-*
دارم به این فکر میکنم که چالش آهنگ هم شروع کنم شاید اینطوری یه دسته بندی مشخصی برای لیست موسیقیهام درست بشه ولی خب...تنبلی قرار نیست بیکار بشینه:/
البته! منم قصد دارم باهاش مبارزه کنم~
یک سال از آخرین باری که نویسندهی این مطلب پست گذاشته میگذره...بعد از یکسال انتظار بالاخره او اینجاست و داره تایپ میکنه. او بالاخره از محوی درمیآید...
بعله من اینجام!D:
شاد و خرم و البته کمی خلD:
راستشو بگم این پستو نمیذارم چون دلم واسه نوشتن تنگ شده یا وبم خاک گرفته. این چند وقته شدیدا احساس بی مصرف و بی فایده بودن میکنم پس دارم مینویسم تا این حس بد رو دور کنم...(فقط وقتی دارم بازی میکنم یا فیلم میبینم این حس از بین میره:/)
به عنوان اولین پست سال جدید تصمیم داشتم از یه چیز قشنگ بنویسم. یه چیزی مثل اولویتهام در سال جدید. یا شاید یه بند ازکتاب بیشعوری که به دلم نشسته. به این فکر کردم ایدههایی که از داستانای مختلف دارم رو این جا جمع بندی کنم و اینم در نظر گرفتم که درمورد نفرتم نسبت به عیددیدنی غرغر کنم. در هر صورت بعد از این همه فکر تهش اینجام و نمیدونم چی بگم. وبلاگ قبلیم به فنا رفت پس نمیتونم بهش سر بزنم و ببینم سال قبل چی نوشتن و طبق معمول حافظهی خوبی هم ندارم که یادم باشه.
راستشو بگم یک ساعت تا قبل از اینکه سال تحویل بشه اصلا نمیدونستم داریم به آخرای سال نزدیک میشم و انتظار داشتم حداقل یه هفته تا سال جدید فاصله داشته باشم:/
در حال حاضر روزای سال جدید برام روزایی هستن مثل هر روز. با این تفاوت که صبحش کلاس انلاین ندارم.
خلاصه اینکه این جانب هیچ ایدهای از اینکه دقیقا از چی بنویسم ندارم. در نتیجه شما را با زر زرهایم تنها میگذارم~
.
.
.
پ.ن1: بالاخره بعد از یک سال پادشاه ابدی رو تموم کردم و باید بگم از پایانش تا حدودی راضی بودم...و الان دلم به شکل عجیبی میخواد یه داستان با موضوع جهانهای موازی بنویسم#-#
پ.ن2: دارم به این فکر میکنم که نوشتن یه داستان تخیلی بیشتر بهم میچسبه یا نوشتن یه داستان واقع گرایانه.*وی مدتی است دست از نوشتن برداشته و نمیداند چه مرگش است*
پ.ن3: یک سوال مهم. فکر کنین شما یه گیمر هستین و بین دو تا کاراکتر میخواین یکیشو بخرین. کاراکتر شمارهی یک به عنوان یک جادوگر میتونه همتیمیهاشو ساپورت کنه و به چند نفر در آن واحد صدمه بزنه. و کاراکتر شمارهی دو به عنوان یک قاتل میتونه همتیمیهاشو ساپورت کنه، به یک نفر حمله و اونو به شکل نود در صدی بکشه. حالا شما کدوم رو ترجیح میدین؟ هنوز چند هزار تا کم دارم تا بخرمشون اما این سوال شدیدا مغزمو درگیر کرده که کدوم بهتره@-@*وی هیچوقت در تصمیم گیری موفق نبود*