اوج زندگی من این لحظست که درسای عقب موندم رو ول کردم. کلاس آنلاین و مسخره‌ای که سر و تهش معلوم نیست رو پیچوندم. نمیدونم گاز رو خاموش کردم یا قراره ناهار یه خورشت سوخته داشته باشیم. اینجا تو پتو کنار بخاری چسبیدم و به افق خیره‌ام. آب دماغم راه افتاده و زورم میاد دنبال دستمال برم. همسن و سالام الان دارن حرص این رو می‌خورن که امتحانات حضوریه یا نه. اما من به سکوت خونه گوش میدم و برای کاراکتر خیالی که نه وجود داره و نه از وجودم خبر داره زار میزنم...زیبا نیست؟(:
چرا ناراحت باشی وقتی برای خودم مهم نیس؟:|
هردوشونم تا الان خوب دادم@-@
گفتم وقتی تموم بشه میرم سراغ پسرت...در حال پخش دیدن حرص دراره@-@
و قرار بود از پینترست برام عکس پسرتو بفرستی-،-
روی مطالعاتم باز نکردم...البته برای اون جای نگرانی نیس چون معلممون گفته قراره از درس شش تا ده بگیره...نمیدونم چرا ولی دیگه هرچیه به نفع ما دانش اموزا شد@-@
وقتی به علوم فکر میکنم چهارستون بدنم میلرزهಠ_ಠ
حس و حالت خیلی شبیه حسو حال منه...
مخصوصا سر درس خوندن...تا الان دوتا امتحان دادیم و همشونو شب قبلش دور و بر ساعت نه یا ده خوندم...از مامانمم فحش خوردم•-•
روی علومو تا حالا باز نکردم و الان قراره برای امتحانات پنجاه و خورده ای صفحه حفظ کنم@-@
حق با توئه@-@
*سرش را به نشانه ی تایید تمام حرفهای سنسی اش تکان میدهد*
من که فعلا فقط دارم اتک رو میبینم و انیمه شبدر سیاه نصف و نیمه رو باید تابستون ادامه اشو ببینم انیمه ی دیگه ای هم فعلا نمیتونم شروع کنم'-'
راستی امتحانای نوبت اول ما مجازی هستن☆•☆
ولی متاسفانه از شنبه شروع میشه~.~
~مشتاق خواندن قسمت جدید ضربان تاریکی هستم~
بنده هم در اینستا و نت پلاسم(￣∇￣)
چندوقتی میشه که پای کامپیوتر نرفتم با گوشی بنظرت میتونم داستان بنویسم؟'-'
باید شروع کنم به پست گذاشتن ولی هیچ ایده ای براش ندارم-__-
چجوری دووم اوردی تا الان و اتک رو ندیدی؟(°O°)
من یه قسمتش رو نبینم نمیتونم از فکرش در بیام چه برسه به اینکه چندقسمتش رو نگاه نکنم@-@
راستی ضربان تاریکی در چه حال؟-؟
من برای فردا باید علوم بخونم ولی بیخیالش میرم قسمت جدید اتک رو میبینم/:
به هرحال گاهی اوقات نخوندن درس مشکل زیادی به وجود نمیارهD:
انیمه دیدن و دیدن کلیپهای فان و ... بی تی اس بیشتر کیف میده~_~
لعنتی خیلی مودهTT
لعنت به درس و مدرسه="
برعکس من هیچ شروعی در نظر ندارم
فقط میخوام شروع کنم ببینم چجوری میشه•-•...
از پایانشم مطمئن نیستم ولی میدونم آخرش چه اتفاقایی میفته
هر چند هنوز از اونم زیاد مطمئن نیستم++...
منم نمیدونم بیو ها رو میذارم یا نه ولی به هر حال نوشتنشون لازمه
اگه ننویسم خودم بیشتر چیزارو با هم قاطی میکنم++
خوشبختم:)))
منم قید بعضی از درسا رو زدم.
کلاس چندمی:)
ماهم بیخیالیم ولی اونام زیادی مانور میدن
از ما و همکلاسیامون باید سی تا آدم عادی بکشن بیرون=)
ینی به نظرت دوباره شروع کنم؟=′|
فکر کنم دروازه ی قدرت و ده باری بنویسم
مطمئنم اندفعه هم به قسمتای دو رقمی که میرسم دوباره پشیمون میشم و از اول شروع میکنمXD
البته امیدوارم اینجوری نشه ولی به هر حال′-′...
البته یه دلیل اینکه شروع نمیکنم هم بیوگرافی شخصیتاس
دارم روشون کار میکنم و احتمالا چند نفری و کلا حذف کنم ولی فکر کنم خیلی طول بکشه که اونارو درست کنم=|~....
تو چقدر منی
من چقدر توام
اوج زندگیامون چقدر همن
همکلاسیام الان دارن خودشونو میکشن که چجوری امتحان بدن بعد من نشستم دارم فکر میکنم دروازه ی قدرت و ول کنم تا داستانش کامل شه یا اگه دوباره شروع نکنم به نوشتن تا ابد نصفه میمونه
میترسم شروع کنم باز زود باشه...
اه🚶...
دقیقا این منم._.رفتم بیرون توی حیاط سرما و زل زدم به درختا:|و دارم به این فکر میکنم که کی قراره برف بیاد..
آخرش من به خاطر درس می میرم ! ببینید کی گفتم ...
وای... صیم. خیلی خیلی خیلییی صیم. حس می کنم آخرش کور می شم انقدر بخاطرشون گریه می کنم :))
