بوی چمنهای تازه و گلهای خوش بوی تازه آب خورده به مشامم میرسد. صدای برخورد آب بر روی سنگها، چکیدن قطرهها بر رود روان و آواز گنجشکها گوشهایم را مینوازاند و ناخودآگاه چشمانم را میگشاید.
آب روان رودخانه با زلالی و شفافیت جریان دارد و انعکاس نور خورشید در آن خیره کننده. نسیم ملایمی میوزد و موهایم را همچون دستهای از برگ درختان که بر روی آب میافتند، نوازش میکند. با نگریستن به درونش، پشت تصویر خود که همواره با جریان آب محو و دوباره ظاهر میگردد، سنگهای گرد و شفافی که کف رودخانه را تزیین کرده و همانند مرواریدهایی درون صدف غلتانند را میبینم.
برگی بر روی تصویرم حرکت کرده همانند خطی آن را از وسط نصف میکند.
آب همچنان جریان دارد. همانند یک مسافر خسته دل از جایی میآید و به جایی میرود. دور دنیا بین دریاچهها، دریاها و اقیانوسها سفر میکند و این چنین جریان زندگی را سالم و ثابت نگه میدارد.
این رودخانه است، همان جریان زندگی که دنیا با وجودش پایدار و ثابت است.
همونطور که احتمالا فهمیدین موضوع این پست رودخانه هست و کوتاه بودنش به خاطر ماجراهای من و انشا بیشتر از 15 خط و کمتر از 8 خط نشه هست:/
حالا که بهش نگاه میکنم به زور به 9 خط تو دفترم رسوندمش...میپرسید چرا؟ خب معلومه! چون این اولین انشاییه که نوشتم#-#
در واقع اولین انشایی که بهش دل دادم و نه برای نمره یا معلمم که برای خودم نوشتمشD:
اگه اشتباه نکنممممم دو یا سه سال پیش بود. شایدم بیشتر. اینقدرو میدونم که بعد از خوندن هری پاتر بود. به معنای دیگه بعد از خوندن یه اثر قوی بی اینکه بخوام نوشتنم قوی شد، پس دنبالش رفتم، بهش دل دادم و...بعله رسیدیم به اینجا~
اون موقع خوندنش برام لذت بخش بود و میشه گفت یه شاهکار بود برام! اما الان نه شاهکاره نه خیلی خوب. حتی خوب هم نیست، افتضاحه|:
نه تنها جمله بندی درستی نداره که کل موضوع رو ریخته تو یه جمله! با اینکه آرایههای قشنگی به کار بردم، زیاد استفادشون کردم. اونقدر که جمله خیلی طولانی شده و حتی منم به عنوان نویسنده گم میکنم که جمله از کجا شروع شده و به کجا میره! چه برسه به خواننده:/
حتی بعضی جاها فعلها هم اشتباه انتخاب کرده بودم!دیگه از این بدتر؟
و اون نتیجه گیریه مسخرهی آخرش! نمیدونم چرا معلما نمیذاشتن انشامو باز بذارم تا اینجوری به گند کشیده نشه...!
سعی کردم تا حد امکان همون نسخهی اورجینال رو بذارم ولی مگه شَم نویسندگیم میذاره؟(در حد واو و ویرگول تغییر دادم پس نگران نباشین، این همون افتضاحی که بود هست:/)
*آه میکشد*
همیشه برام دردناک بوده که نوشتههای قبلیمو بخونم(منظورم از قبلی، هم اونیه که یک سال پیش نوشتم هم اونی که یک دقیقه پیش نوشتم)
با این حال باز هم بهش افتخار میکنم. چون این انشا سرآغاز نوشتنهای من بود و با این به اینجا رسیدمD:
اینو گذاشتم که بگم من از یه جایی شروع کردم و نمیدونم قراره کجا تمومش کنم(در واقع امیدوارم هیچوقت تموم نشه)
بعد این انشا حدود سه تا انشای دیگه که اون موقع برام شاهکار بودن هم نوشتم و در پستهای آینده میذارمشون=~=
پ.ن: و حرص خوردنهای این جانب همچنان ادامه دارد...
پ.پ.ن: خوشحال میشم اگه نظرتونو درموردش بگید و تا یادم نرفته تخریب شخصیتی هم آزاده#-#