۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

56| چشم‌های قهوه‌ای

- وقتی به رنگ چشم فکر می‌کنی اولین چیزی که به ذهنت میاد چیه؟

+ چشمای دریایی، یاقوتی.

- پس قهوه‌ای چی؟

+ قهوه‌ای رنگ پاییز، شکلات و فندق. سنگ عقیق و کهربا. رنگ اولین جرعه از یه لیوان قهوه‌ی گرم توی صبح. نذار از طلوع خورشید بگم که تا فردا فک می‌زنم. عسل و ویسکی. سرمستی شیرینیه.

- اما چشمای قهوه‌ای خیلی معمولی نیستن؟

+ بارون هم همینطوره و آفتاب. خنده و عشق و مهربونی، همه معمولی هستن. همه‌ی رنگا کنار هم جمع شدن تا درون چشم‌های تو قرار بگیرن.

- میگن چشمام خوشگل نیستن.

+ متاسفم که چشمات به اندازه‌ی کافی عشق دریافت نمی‌کنن. چشمای من آبین به صافیه آسمون و مال تو قهوه‌ای هستن، به نرمی خاک. چشم‌های تو گل‌ها رو درون خودشون پرورش میدن و چشم‌های من بارون رو. نگاه من طوفان رو میاره و خشم دریا رو در خودش داره، نگاهت زمین لرزه‌هایی رو میاره که کوه‌ها رو به زانو در میارن. در آخر هر دو به نوبه‌ی خودشون زیبا هستن، مگه نه؟

  • ۸
  • نظرات [ ۴ ]
    • ∾※ Rubeckia
    • سه شنبه ۲۸ شهریور ۰۲

    55| kitty and rabbit

    + نمی‌تونی همه‌ی مشکلاتت رو با خنجر حل کنی.

    - می‌دونم.

    + عالیه که می‌دونی! پس_

    - برای همینه که دوتا خنجر همراهم دارمD;

    -....

    - *حمله کردن به سمت مشکلات*

    - WAIT, YOU PISS OF SHI_

     

     

    پ.ن: یه گربه‌ی پیش فعالِ روانی که هرجا پا میذاره خرابکاری به بار میاره و یه خرگوش وحشت زده‌ی نگران که همش دنبالش می‌کنه تا جلوشو بگیره*و هشتاد درصد مواقع موفق نمیشه، اما ناامیدم نمیشه*.

    مشغول طراحی یه همچین رابطه‌ای بین دوتا از کاراکترای اصلیم هستم و باید اعتراف کنم: خیلی بیشتر از چیزی که  انتظار داشتم فانه! 3:< *خنده‌ی شیاطانی*

  • ۱۰
  • نظرات [ ۱ ]
    • ∾※ Rubeckia
    • سه شنبه ۷ شهریور ۰۲
    Hi~
    اینجا بیشتر درمورد خودم و چیزایی که یهو میان تو ذهنم می‌نویسم!
    پستا طولانی و احتمالا حوصله سرن بر ولی خب...
    امیدوارم لذت ببریدD;
    منوی وبلاگ