- وقتی به رنگ چشم فکر می‌کنی اولین چیزی که به ذهنت میاد چیه؟

+ چشمای دریایی، یاقوتی.

- پس قهوه‌ای چی؟

+ قهوه‌ای رنگ پاییز، شکلات و فندق. سنگ عقیق و کهربا. رنگ اولین جرعه از یه لیوان قهوه‌ی گرم توی صبح. نذار از طلوع خورشید بگم که تا فردا فک می‌زنم. عسل و ویسکی. سرمستی شیرینیه.

- اما چشمای قهوه‌ای خیلی معمولی نیستن؟

+ بارون هم همینطوره و آفتاب. خنده و عشق و مهربونی، همه معمولی هستن. همه‌ی رنگا کنار هم جمع شدن تا درون چشم‌های تو قرار بگیرن.

- میگن چشمام خوشگل نیستن.

+ متاسفم که چشمات به اندازه‌ی کافی عشق دریافت نمی‌کنن. چشمای من آبین به صافیه آسمون و مال تو قهوه‌ای هستن، به نرمی خاک. چشم‌های تو گل‌ها رو درون خودشون پرورش میدن و چشم‌های من بارون رو. نگاه من طوفان رو میاره و خشم دریا رو در خودش داره، نگاهت زمین لرزه‌هایی رو میاره که کوه‌ها رو به زانو در میارن. در آخر هر دو به نوبه‌ی خودشون زیبا هستن، مگه نه؟